آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

Hello Dady

دارم میرم کلاس زبان، دیروز جلسه ی اول بود خیلی دوست داشتم برم وقتی کتاب هامو از خانم مربی گرفتم، تشکر کردم و از مامانی خواستم بیرون باشه تا من برم کلاس 5 تا نی نی بودیم سه تا دختر و بقیه پسر یه دوست خوب به اسم پرنیان پیدا کردم فعلا پاکت 1 رو باید تمام کنیم از خانم مربیم هم خیلی خوشم اومد همش به ما میخندید دیروز وقتی آماده شدم بریم آموزشگاه دیروز مامانی و آرسام جون آموزشگاه موندن تا کلاس من تمام شه بعضی وقتها صدای داداشی می اومد و من خنده م می گرفت بعد از تمام شدن کلاس؛به خانم مربی و دوستای جدیدم گفتم: Good Bye بعد رفتیم دنبال بابایی؛...
30 خرداد 1396

مسافرت شمال

نیمه ی خرداد رفتیم شمال خیلی خوش گذشت پارسال که داداشی خیلی کوچولو بود؛ نشد بریم؛ منم که عاشق دریا و شن بازی کنار دریام واسه همین خیلی دوست داشتم؛ همش از بابایی میخواستم بیایم شمال زندگی کنیم آرسامی هم که اولین بار بود می اومد؛ فکر کنم اونم دوست داشت با بابایی جونم دو سه بار رفتیم آب بازی؛ چقدر کیف داد  بعدشم می اومدم و شن بازی میکردم اینجوری پل چوبی خوشگل رنگی رنگی؛ بابلسر خیلی خوشگل بود نمک آبرود؛ با تله کابین رفتیم بالا تا رسیدیم به این جنگلای زیبا وااای که مامانی چقدر ترسید؛ من اصلا نمی ترسیدم خب دیگه اومدیم پای...
30 خرداد 1396

روزهای بهاری من

این روزها مامانی همش مشغول من و داداشی جونمه؛ خیلی وقت نمیکنه بیاد و سایت م رو آپ کنه امروز بعد از کلی وقت شد و اومد خب بریم عکس های روزهای بهاریم و ببینیم نقاشیم خیلی بهتر شده من و کیک های خوشمزه مامانی کیک سورپرایز مامانی خوشمزه بود اتاق بازی، طبقه پایین گل ختمی خوشگل این هم جدید ترین نقاشی من ...
30 خرداد 1396
1